دانلود رمان جدید



رمان یاقوت سرخ از کریستین گی یر

رمان یاقوت سرخ از کریستین گی یر
رمان یاقوت سرخ از کریستین گی یر

نام رمان : رمان یاقوت سرخ

به قلم : کریستین گی یر

مترجم : نجلا محقق

امتیاز : 3 از 5

تعداد صفحات : 235

حجم رمان : 3.5 مگابایت پی دی اف , 1.12 مگابایت نسخه ی اندروید , 253 کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ای از داستان رمان:
گوئنت شپرد در خانواده‌ای متولد شده است که وارث ژن عجیبی هستند: سفر در زمان.

برای شانزده سال، دخترخاله گوئنت، شارلوت برای سفر زمان آموزش دیده و آماده شده بود ولی بر خلاف تصور همه،

گوئنت وارث این ژن بوده است. آنچه انتظار او را می‌کشد ماجرایی مرموز و پیچیده در قرن هجدهم لندن است که ممکن است حتی به قیمت زندگی او تمام شود.

گوئنت باید همراه با حامل ژنی دیگر از خانواده‌ای مرموز، گیدئون دو ویلر، پرده از رازی که در پس حلقه مرموز مسافران زمان است بردارد. و در این راه به هیچ کس، حتی قلب خودش، نمی‌تواند اعتماد کند…

دانلود رمان یاقوت سرخ از کریستین گی یر با فرمت pdf

دانلود رمان یاقوت سرخ از کریستین گی یر با فرمت apk

دانلود رمان یاقوت سرخ از کریستین گی یر با فرمت epub

دانلود رمان یاقوت سرخ از کریستین گی یر با فرمت java

صفحه‌ی اول رمان:

هنگامی که زن جوان زانو زد و شروع به گریه کرد، مرد نگاهی به سرتاسر پارک انداخت.

همانطور که انتظار داشت، در این ساعت صبح پارک خالی بود.

مدت‌ها طول می‌کشید تا مردم به دویدن صبحگاهی علاقه‌مند شوند و هوا هنوز برای گدایانی که با یک رومه روی نیمکت‌های پارک می‌خوابیدند خیلی سرد بود.

کرونوگراف را با دقت لای پوشش پیچید و آن را در کوله‌اش انداخت.

زن جوان بر روی گل‌های زعفران پژمرده کنار یکی از درختان در کناره شمالی رود سرپنتین1 چمباتمه زده بود.

شانه‌هایش می‌لرزید و شبیه حیوانی زخمی نومیدانه هق‌هق می‌کرد.

تحمل این صحنه برای مرد سخت بود؛ ولی از روی تجربه می‌دانست که بهتر است او را تنها بگذارد. برای همین در کنارش بر روی علف‌های خیس از شبنم نشست و به سطح آرام آب خیره شد و صبر کرد.

بالاخره زن بینی‌اش را گرفت و با صورتی خیس از اشک به طرف او برگشت: دستمال کاغذی اختراع شده؟”

نمی‌دونم؛ ولی می‌تونم یک دستمال گلدوزی شده بهت بدم که دقیقا به درد همین زمان می‌خوره.”

خدای من! از گریس2 کش رفتی؟”

نگران نباش، خودش به من داد. اگه دلت می‌خواد می‌تونی دماغتو با اون بگیری، شاهزاده خانم.”
زن جوان پوزخندی زد و دستمال را به او پس داد. دیگه به درد نمی‌خوره، متأسفم”.

اصلا مهم نیست. مخصوصا اگه دیگه گریه نکنی”.
دوباره اشک در چشم‌های زن پر شد. نباید اون رو رها می‌کردیم. به ما احتیاج داره! ما اصلا نمی‌دونیم که بلوف ما جواب میده یا نه… و الان دیگه هیچ شانسی هم برای فهمیدنش نداریم”.

اگر می‌مردیم؛ حتی از الان هم کمتر به دردش می‌خوردیم”.

رمان یاقوت سرخ از کریستین گی یر

مجموعه جواهرات گرانبها

https://www.evernote.com/shard/s633/sh/b01fbb3e-dd5b-47fb-afdd-903e55f3b935/77efc069718dcb27b94cb43768a06a12

https://postheaven.net/akhtardempsey92/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips

https://www.scribd.com/

https://www.sendspace.com/file/gqczzp

http://ge.tt/3X0caSx2/v/0

http://www.filedropper.com/defeatacidrefluxusingtheseincredibletipsawtzz

https://openload.co/f/2iHA5v16dT4/Defeat_Acid_Reflux_Using_These_Incredible_Tipspthbn.pdf

https://www.file-upload.com/jfv5ffy30u5b

http://www.docspal.com/viewer?id=qolftewq-16078898

https://www.datafilehost.com/d/c91da74f

http://www.elitexecutive.it/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=1517213

https://www.smashwords.com/profile/view/aldridgejacobson49

https://www.addpoll.com/aldridgealdridge14

https://unsplash.com/@aldridgedempsey54

https://www.gapyear.com/members/staffordaldridge31/

http://blingee.com/profile/aldridgesears32

https://weheartit.com/dempseygoodman31

http://www.visevi.it/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=1378870

http://kuwestions.248am.com/index.php?qa=user&qa_1=searssingh89

http://www.inaturalist.org/people/2100208

https://www.kickstarter.com/profile/1798152908/about

https://www.eventbrite.com/o/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips04-26149627971

https://www.ted.com/profiles/14357591

https://genius.com/aldridgejacobson17

https://buzzon.khaleejtimes.com/author/staffordaldridge09/

https://freesound.org/people/dempseyaldridge53/

http://www.feedbooks.com/user/5446764/profile

https://ask.fm/searsdempsey48

https://www.weddingbee.com/members/wjacobsonsears2716

http://promodj.com/dempseysears15

https://speakerdeck.com/dempseyaldridge36

https://theconversation.com/profiles/barrett-braun-799080

http://www.aracne.biz/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=5504593

https://seekingalpha.com/user/50540775

https://www.care2.com/c2c/people/profile.html?pid=205739009

https://www.inventables.com/users/cookflood9866

https://dempseymejia40.picturepush.com/profile

https://8tracks.com/searssears98

https://www.gaiaonline.com/profiles/jacobsonsears62/43850691/

https://myspace.com/jacobsonjaco

https://vimeo.com/user101593367

https://pastebin.com/u/singhgoodman71

http://courses.cs.tau.ac.il/0368-3458/forum/index.php?qa=user&qa_1=staffordmejia26

https://www.fanfiction.net/u/12616231/

http://www.autogm.it/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=1603592

http://www.decorgarden.it/index.php?option=com_k2&view=itemlist&task=user&id=1938561

https://www.plurk.com/dempseysingh69

https://www.instapaper.com/read/1220971277

https://slashdot.org/submission/10139912/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips\

http://www.plerb.com/mejiastafford42

http://sqworl.com/4jdk61

http://www.pearltrees.com/staffordakhtar83

 


رمان من بر می‌گردم از سمیه.ف.ح

نام اثر: من بر می‌گردم

نویسنده: سمیه.ف.ح

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

ناشر: 

رمانسرا

خلاصه‌ای از رمان:

من برمی‌گردم ماجرای واقعی زندگی زنی به‌نام مهتاب است که در مواجهه با مشکلی بزرگ و خطای جبران‌ناپذیر نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌اش، جدایی را برگزیده و به‌ همراه دخترش همه چیز را به دیگری واگذار ساخته و می‌رود؛ اما او باز خواهد گشت تا…

 

قسمتی از متن رمان :

– چرا علی؟…

– فقط به این سوالم جوابم بده ، بی سر و صدا می رم . جوری که انگار از اول نبودم . فقط بگو چرا ؟ پیر بودم؟ نا زابودم ؟ خوشگل نبودم ؟ مال یه خونواده ی سطح پایین بودم ؟ چرا؟…

مثل وزغ داشت نیگام می کرد . دلم می خواست چشمای کثیفش رو از کاسه دربیارم . نکبت بی وجدان کثیف.

دام :

-دِ جواب بده لعنتی ! چرا با مهین ؟ اگه دلت کثافت کاری می خواست ، چرا نرفتی دنبال یکی دیگه ؟ چرا هردومون رو بدبخت کردی عوضی ؟

نمی خواستم گریه کنم .اشکام مال تنهاییام بود نه حالا . من احمق رو بگو که چقدر این دورو رو دوست داشتم . من خر رو بگو چقدر هواشو داشتم . نمی دونستم بایه دیو طرفم . با یه لجن بی همه چیز . با یه خر نفهم که هم از تبره می خوره و هم از آخور.

گفتم :

دست مهلا رو گرفتم و بردم سمت اتاق .

باید از این خراب شده می رفتم . دست مهلا رو کشید و گفت :

دانلود رمان من بر می گردم با فرمت پی دی اف

دانلود رمان من بر می گردم با فرمت اندروید

 

توضیحات

۱- برای دانلود کافی‌ست روی لینک هر فرمت کلیک کنید.

۲- برای باز کردن فرمت پی دی اف از برنامه ادوب ریدر استفاده کنید.

۳- فایل‌های رمان رمز ندارند.

۴- بعد از خواندن رمان خوشحال می‌شیم نظر شما رو در مورد این رمان بدونیم.

http://mejiagoodman60.nation2.com/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips

 

https://mejiarosenthal5723.de.tl/This-is-our-blog/index.htm?forceVersion=desktop

http://b3.zcubes.com/v.aspx?mid=1348780

http://ariscool.com/searsjacobson91zih

http://staffordaldridge82.uniterre.com/977732/Defeat+Acid+Reflux+Using+These+Incredible+Tips%21.html

https://akhtarmejia16.webs.com/apps/blog/show/47037957-defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips-

http://staffordsingh33.over-blog.com/2019/08/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips.html

http://aldridgejacobson32.aircus.com/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips15

http://searsjacobson80.bravesites.com/entries/general/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips

https://justpaste.it/3lweq

http://inertialscience.com/xe//?mid=CSrequest&document_srl=1957213

https://diigo.com/0famc3

https://blogfreely.net/singhmejia62/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips

https://www.goodreads.com/topic/show/20076751-defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips?tab=author

https://zenwriting.net/akhtarjacobson12/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips

https://jacobsonjacobson27.tumblr.com/post/186840642080/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips

https://ahmadstorm6141.page.tl/Defeat-Acid-Reflux-Using-These-Incredible-Tips-ar-.htm?forceVersion=desktop


رمان دیزالو از آندرومدا

نام کتاب: دیزالو

نویسنده: آندرومدا

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

ناشر: رمانسرا

تعداد صفحات: 566

خلاصه‌ی داستان:

ماهورا زند گریمور مطرح سینما، قربانی یک سوءظن غلط ساختگی می‌شود…

سناریوی تلخ و ناجوانمردانه‌ای که الوند رستگار، سوپراستار سینما برایش چیده…

 

 

توضیحات:

۱- کاربر عزیز، برای دانلود کافی‌ است بر روی لینک هر فرمت کلیک نمایید.

۲- برای باز کردن فرمت پی‌دی‌اف از برنامه‌ی ادوب ریدر استفاده نمایید.

۳- فایل‌های رمان رمز ندارند.

۴- بعد از خواندن رمان‌ خوشحال می‌شویم نظر شما را درمورد این رمان بدانیم.

بخشی از متن رمان :

یک جفت چشم طوسی مدت هاست دست از سرم بر نمی دارند؛ نمی گذارند نفس بکشم؛ نمی گذارند لبخند بزنم؛ نمی گذارند فراموششان کنم و جایی در پستوی خاطراتم دفنشان کنم.

عذاب بیچاره ام کرده است. بلاتکلیفی دمار از روزگارم در آورده. هرجا که چشم می چرخانم دستگاه های عجیب و غریبند؛ لوله های پلاستیکی.

بعضی هایشان از داخل بینی و دهانم گذشته اند. بعضی هایشان در کنارم جا خوش کرده اند.
روبرویم یک شیشه است. آن بیرون خلوت است ولی نور یک مهتابی چشمم را می زند.

گذرِ گاه و بیگاه چند نفر با روپوش سفید تابش مهتابی را کم رنگ و پر رنگ می کند. سکوت اتاق علی رغم رفت و آمدها عجیب پرستیدنیست.

صدای هق هق آشنایی میان مغزم اکو می شود و از روبریم سر درمی آورد. پسری نوجوان با روپوش مدرسه از شیشه روبرو نگاهم می کند. از شدت گریه چشم های مشکی اش سرخ سرخند؛ ملتهب و کم جان!

کف دستش که روی شیشه می نشیند تا به خیالش فضای پشت شیشه را بغل بگیرد قلبم را زیر و رو می کند.

پسرک بی محابا اشک هایش را رو دل می کند و دلم برای اشک های پاکی که از چشم های معصوم او پایین می ریزد هم می گیرد.

رمان مرگ مزمن از آندرومدا

شاید باز شدن این چشم ها و بلند شدن این تن از روی تخت پایان اشک هایش را رقم بزند ولی این واقعا در توان من نیست.

حالا باز نور مهتابی به خاطر رد شدن کسی کمی قطع و سپس صورت آشنایی کنار پسر بچه پدیدار می شود. قبل از هر چیزی همان جفت چشم طوسی لعنتی نگاهم را جذب می کند و باز حجم عذابی نامعلوم ویرانم می کند و صدای بوق بوقِ ضربه ایِ دستگاه کنارم بلند می شود.

جرئت نگاه کردن به صاحب تیله های طوسی را ندارم ولی می بینم که پسر بچه پریشان تر از پیش می شود و چشم های نیمه بازش، خونین و گشوده!

هجوم چند سفید پوش را به اتاق حس می کنم. آرامش عجیبی درونم جاری است. صدای ضربه ایِ بوق رو به ممتد شدن می رود و چشم های من رو به بسته شدن و روشنایی اتاق رو به بیشتر شدن.

هیجان عجیبی در میان آرامشم نهفته است. سنگینی چیزی روی قفسه سینه ام آزارم می دهد. تنم به بالا می پرد. فریاد و هیاهوی سفید پوش ها…

رمان چشمان من

این صحنه ها قبلا هم تکرار شده اند. جسمم دارد دردِ آن شوک الکتریکی را به جان می خرد ولی نگاه من معطوف آن دو بی تاب پشت پنجره است. چشم طوسی پسرک را بغل گرفته و در آغوش هم می لرزند و با نگاهشان انگار می خواهند اتاق را ببلعند که سفید پوش چه بی رحمانه پرده را می کشد و رنگ آبی پرده جایگزین بودنشان می شود.
چشم طوسی که می رود بوق بوق دستگاه عادی و عادی تر می شود. نفس عمیق دکتر و عرق پیشانی اش…
به سمت بیرون اتاق می روم. پشت شیشه یا حداقل نزدیک آن نمی بینمشان.

وارد راهرو می شوم. می بینم که جفتشان کنار دری که نزدیکترین مکان به من باشد روی زمین نشسته اند.
اصلا نمی دانم که کی هستند ولی می دانم بعدها می توانم بشناسمشان. دلم دل دل می کند که بغلشان کنم. نزدیکشان می شوم.

تکیه شان به دیوار است و پسرک سر روی شانه چشم طوسی گذاشته است و با تمام توانش گریه می کند. چشم طوسی با یک دست سر پسرک را به آغوش کشیده و دست دیگرش مانند جسمی عبث و بی استفاده کنار تنش افتاده است.
روبرویشان می نشینم. انگار که موجودی ماورایی باشم، پسرک آرام می شود. دست خودکاری اش را نوازش می کنم. آنقدر که به خواب برود.

چشم طوسی نگاهش را تا صورت خیس پسرک می گرداند و آرام زمزمه می کند:
– کاش نمی اومدی!”

رمان زمهریر هور از معصومه آبی

صدایش چقدر گرفته است؛ انگار یکی تار های صوتی اش را بسته… دوست دارم او را هم آرام کنم. انگشتش را با انگشتم نوازش می کنم. اما انگار آرامش او در چیز دیگری خلاصه می شود که سرش را که به دیوار تکیه داده به بالا سوق می دهد و آه می کشد.
آرام پسرک را به دیوار کنارش تکیه می دهد و بر می خیزد. بر می خیزم و به تندی به اتاق بر می گردم.
چند دقیقه بعد می بینم که به اتاق آمده. با لباسی عجیب و آبی رنگ. دوست ندارم تنها باشیم. از چشم هایش می ترسم. می ترسم بسوزاندم. می ترسم این خط سبز روی دستگاه صاف بشود. می ترسم چون می دانم دنیایی پشت آن در ها منتظرم است که خیلی هم به کامم نیست.

تمام فکر و خیال هایم با لمس شدن دست هایم دود می شود و به هوا می رود. دست هایش سردند ولی آرامش دارند. نوازش دارند و وقتی لمسم می کند دیگر از چشم هایش نمی ترسم. چشم های خیس و زمزمه لب هایش:
– مطمئنم می بینیم. مطمئنم می شنویم. مطمئنم حسم می کنی. مطمئنم که بر می گردی؛ باز پا میشی؛ باز اون چشماتو وا می کنی؛ باز بر می گردیم تو خونه مون. مطمئنم نمیری. مطمئنم من و راحیل رو تنها نمی ذاری. من، راحیل، هامون، اهورا، مامانت، بابات، نیلوفر، شهرک سینمایی، خونه، همه منتظرتیم. تا ابدم می مونیم. خب؟ پاشو! پاشو من غلط کردم. پاشو به خدا اشتباه کردم.”

آخ از اشکش که می چکد:
– تا حالا این حال من رو دیده بودی؟ پاشو پس! پاشو دقم نده! پاشو دارم می میرم!”
هق می زند:
– پاشو بود و نبودِ من!”

https://squareblogs.net/staffordmejia71/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips

https://www.liveinternet.ru/users/macpherson_hyllested/post458818509

http://www.cultureinside.com/homeen/blog.aspx/Member/searssears99/ViewBlog/100275/

https://searsmejia71.bladejournal.com/post/2019/08/07/Defeat-Acid-Reflux-Using-These-Incredible-Tips!

http://akhtargoodman46.unblog.fr/2019/08/07/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips/

https://dempseygoodman33.webgarden.cz/rubriky/dempseygoodman33-s-blog/defeat-acid-reflux-using-these

http://www.imfaceplate.com/MejiaAldridg/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips

https://penzu.com/p/463f350b

https://my.getjealous.com/jacobsonstafford99

https://www.openlearning.com/u/stafforddempsey70/blog/DefeatAcidRefluxUsingTheseIncredibleTips/

https://searsakhtar89.webgarden.at/kategorien/searsakhtar89-s-blog/defeat-acid-reflux-using-these

http://aldridgemejia79.xtgem.com/__xt_blog/__xtblog_entry/13981816-defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips#xt_blog

https://www.anobii.com/groups/014e288fdb4040e6d6

https://jacobsonsears28.werite.net/post/2019/08/07/Defeat-Acid-Reflux-Using-These-Incredible-Tips!

http://casathome.ihep.ac.cn/team_display.php?teamid=69814

https://aldridgemejia41.bravejournal.net/post/2019/08/07/Defeat-Acid-Reflux-Using-These-Incredible-Tips!

http://singhjacobson23.jigsy.com/entries/general/Defeat-Acid-Reflux-Using-These-Incredible-Tips

http://singhakhtar03.pen.io

https://mejiajacobson29.kinja.com/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips-1837032707

http://aldridgemejia80.iktogo.com/post/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips

https://disqus.com/home/discussion/channel-new/defeat_acid_reflux_using_these_incredible_tips/

http://searssingh23.edublogs.org/2019/08/07/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips/

https://www.caringbridge.org/visit/jacobsongoodman39/journal/view/id/5d4aefa72cd9afbd75c60134

https://csgrid.org/csg/team_display.php?teamid=215148

https://hvidlunding119.shutterfly.com/21

https://writeablog.net/singhaldridge46/defeat-acid-reflux-using-these-incredible-tips


رمان خط به خط تا تو از نرگس نجمی

نام کتاب: خط به خط تا تو

نویسنده: نرگس نجمی

ژانر: عاشقانه، پلیسی

ناشر: رمانسرا

تعداد صفحات: 439

خلاصه‌ی داستان رمان:

آرام بود مثل نسیم، طوفان که شد آرامش تمام خانواده‌اش به یغما رفت‌. او ماند و دو مرد که نمی‌دانست کدامشان قاتل نفس‌های برادر و آسایش خانواده‌اش است.
مردی که عاشقش بود به جرم قتل برادرش در زندان افتاد و مردی که به او اعتماد داشت، شد مشکوک‌ترین مظنون.
وکیل یکی شد و شکاک به دیگری، ولی سرنوشت همراهش رفت تا خط به خط آنها را بخواند.

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها